Sunday, July 12, 2009

نظر برزويه طبيب پيرامون دين در كليله و دمنه

... پس همت و نهمت بر طلب علم دين مصروف گردانيدم ، و الحق راه آن را دراز و بيپايان يافتم سراسر مخاوف و مظايق ، و آنگاه نه راهبري معيين و نه شاهراهي پيدا... و اختلاف ميان ايشان در معرفت خالق و ابتدا ء خلق و انتهاي كار ، بينهايت . و هر چه ظاهر تر بود و راي هر يك بر اين مقرر كه من مصيبيم و خصم من مبطل و مخطي ، با اين فكرت در بيابان تردد و حيرت يك چندي بگشتم و در فراز و نشيب آن لختي پوييدم. البته نه راه سوي مقصد توانستم برد و نه بر سمت راه حق دليلي نشان يافتم . به ضرورت عزيمت مصمم گشت بر آنكه علما هر صنف را ببينم و از اصول و فروع معتقد ايشان استكشافي كنم و بكوشم تا بينتي صادق دلپذير بدست آيد . اين اجتهاد بجاي آوردم و شرايط بحث اندرآن بر رعايت رسانيدم و هر طايفه كه ديدم در ترجيح دين و تفضيل مذهب خويش سخني ميگفتند و گرد تقبيح ملت و نفي حجت مخالفان ميگشتند . به هيچ تاويل بر پي ايشان نتوانستم رفتن و درد خويش را درمان نيافتم و روشن شد كه بناي سخن ايشان بر هوي بود و هيچ چيز نگشاد كه ضمير اهل خرد آنرا قبول كردي . انديشيدم كه اگر از پس چندين اختلاف راي متابعت اين طايفه گيرم و قولصاحب غرض باور دارم ، همچنان نادان باشم كه آن دزد .( نقل .حكايت دزد ) . . . با خود گفتم اگر بر دين اسلاف بي ايقان و تيقن ثبات كنم ، همچون آن جادو باشم كه بر آن نابكاري مواظبت مينمايد . و بتبع سلف رستگاري طمع ميدارد . و اگر ديگر بار در طلب ايستم ،عمر وفا نميكند كه اجل نزديك است و اگر در حيرت روزگار گزارم فرصت فائت گردد و ناساخته رحلت بايد كرد ، صواب من آنست كه بر مواظبت و ملازمت اعمال خير كه زبده همه اديانست اقتصار نمايم و بر آنچه ستوده عقل و پسنديده طبع است اقبال كنم . پس از رنجانيدن جانوران و كشتن مردمان و كبر و خشم و خيانت و دزدي احتراز نمودم و زبان را از دروغ و فحش و بهتان و غيبت بسته گردانيدم و از ايذاء مردمان و دوستي دنيا و جادويي و ديگر منكرات پرهيز واجب ديدم و تمني رنج غير از دل دور انداختم و در معني بعث و قيامت و ثواب و عقاب بر سبيل افترا هيچ چيز نگفتم .و از بدان ببريدم و به نيكان پيوستم .


كليله و دمنه باب برزويه طبيب

No comments:

Post a Comment