Tuesday, February 22, 2011

چرا عرب ها توانستند و ميتوانند و ما نميتونيم ؟

چرا عرب ها  توانستند و ميتوانند و ما نميتونيم ؟

اين پرسشي است كه اين روزها در ذهن بسياري از ما ايراني ها جاي گرفته است .  پرسشي كه پاسخش را تقريبا همه ما در اعماق دل خود  بخوبي ميدانيم  اما از بيانش شرم داريم . 

 پاسخ اين پرسش بسيار  ساده است .    به دلايل بسيار زيادي در طول تاريخ  ما ايراني ها دچار تغييري  زشت در ژنتيك و ژنهايمان شده ايم ( البته نه همه ما  اما  آنچه مهم است خصوصيت غالب   اكثريت افراد يك اجتماع است  و نه برخي از آنها ) . در اثر اين تغيير   براي ما ( اغلب ما )  تنها يك چيز در دستور كار ما  قرار دارد و آن زنده ماندن  در هر شرايطي .  و به همين روي  ما بلافاصله در شرايط دشوار زندگي انساني و آدميزادي  به زندگي  ميموني روي مي آوريم . وقتي عرصه در آنجا نيز بر ما تنگ شد  به خزنده و يا حشره اي بودن  نيز تن در ميدهيم    . با سخت شدن شرايط حتي به يك كرم و يا يك سوسك بودن نيز قانع هستيم   تا فقط و فقط  بمانيم ( سوسك  از قويترين موجودات زنده در عرصه حيات است و حتي اگر سرش را هم قطع كنيد تا ده روز زنده ميماند از همين روي  صدها ميليون سال   است كه زندگي ميكند  )

آري   ما تنها بودن را ميخواهيم  و اين است كه سرنوشتمان در طول تاريخ چنين رقم خورده است .  در مقابل همه كساني كه به ما حمله كردند  سر تعظيم فرود آورديم ، كرنش و خوش رقصي كرديم  و چون اسفنج به هر شكلي در آمديم .   اما  عرب ها يعني همانها كه ما آنها را سوسمار خور و وحشي ميخوانديم ( بنظرم  بايد مجددا تاريخ گذشته خوذ را مطالعه كنيم   به احتمال بسيار در  1400  سال قبل هم خصوصيات ما ايراني ها در تسليم شدنمان به اعراب نقش بسزايي داشته است ! ) ظاهرا  چنين  نيستند . فقط و فقط  همين .

احتمالا شما كه اين مطلب را ميخوانيد  براي تظاهرات زيادي  به خيابان ها رفته ايد   .  وقتي از خانه بيرون مي آييد . در ساختمان محل سكونت شما و در كوچه و خيابان محلتان  هيچ چيزي غير عادي نيست .  همه همسايه ها مشغول امور عادي زندگي خود هستند با وجوديكه اغلب آنها با وجود ماهواره در جريان اخبار هستند  هيچيك را همراه نميبينيد . . (ضمن احترام بي اندازه  براي  آنها كه هيچ جمله اي  قادر به توصيف عظمت حضورشان ا نيست  اما افسوس كه با چند گل آنهم در سرزميني خشك و كويري  بهار نخواهد شد )    مغازه ها همگي باز و مشغول كسب و كارند . و خلاصه تا نزديكي محل تجمعي كه تعيين شده است  آثاري از اينكه قرار است امروز مردم تكاني بخورند وجود ندارد .  يعني حدود هفتاد درصد جامعه ما  هيچ كاري به جز ميل به ماندن  در هر شرايطي نداريم  . در نانوايي و اتوبوس بسيار شجاعانه غر ميزنيم  و فحش ميدهيم  اما فقط همين   .  تر جيح ميدهيم قهوه تلخ تماشا كنيم و به بدبختي هايمان بخنديم .و دلمان را خوش كنيم  كه مقصود از فلاني  فلانكس است و منظور از فلان چيز فلان موضوع .  و به اين كار هم عادت كرده ايم  . ما  ترجيح ميدهيم   عده اي از جان خود بگذرند  آنهم به شرط آنكه خطري را متوجه آسايش ما  نكنند  و سپس ما  بيفتيم   جلو و از نعمات  اين از جان گذشتگيها بهره مند شويم  و حتي چون هميشه تاريخ  آن را براي خود و منافع خود  مصاده كنيم  و دوباره روز از نو  و روزي از نو  .  و در اين شرايط آن افراد  از جان گذشته هم چاره اي نخواهند داشت جز آنكه به چند علامت  وي نشان دادن و چند تا بوق زدن و در شرايط مناسب شعاري دادن و در رفتن   دل خوش كنند   و اميدوار باشند كه  شايد  روزي تحولي در اين مردم روي دهد  و دست از فرهنگ و تمدن چند هزار ساله شان برداشته و كمي هم مانند عرب هاي سوسمار خور وحشي  زندگي كنند .   راستش نميدانم چرا ديگر احساس خوبي از ايراني بودنم  ندارم سرزميني كه ميتواني  يك سوم مردمش را به مزودي بگيري  تا سر يك سوم ديگر را ببرند و  آن يك سوم ديگر هم بايستند و  تماشا كنند  و يا نوبت خود را به انتظار بكشند  . انتظار يك منجي با قدرت مافوق بشر و   از آسمان  كه بيايد و هلوي  آزادي و عدالت و  حقوق بشر را در گلوي ما بگذارد  تا اگر مايل بوديم  ميل كنيم .  و يا  جلادانمان  خود خسته شوند  و  سيل خون  بدنهاي دست بسته مان  بر شمشير ها پيروز شود  . و البته  تا آن زمان نيز ، انتظار پاداش و ثواب  داشتن به خاطر در اين انتظار واهي  ماندن و مردن .  آري  ديگر احساس خوبي از ايراني بودنم  ندارم  شما چطور ؟

 

No comments:

Post a Comment